در قسمتی از کتاب می خوانیم:
معنای زندگی یک ساندویچ کالباس است
شما سوال را می دانید. این سوالی ابدی است. سوالی که من و شما و دیگران را شب ها با فکر کردن بیدار نگه می دارد. سوالی که میزان یکسانی وحشت و کنجکاوی را برای ذهن عاجز ما به وجود می آورد. چرا در این جهان هستیم؟ هدف چیست؟ معنای زندگی چیست؟
خب، خوشبختانه امروز صبح وقتی در باشگاه بودم جواب این سوال را فهمیدم. مطمونم جواب ساندویچ گوشت است. و نه، این حرف را از سر گرسنگی می زنم ف توضیحی وجود دارد و با وجود ظاهر گول زننده ی عنوان ، آن را کاملا برایتان شرح می دهم ، ظرفِ… اوه… حدودا هشت دقیقه.
اول از همه پیش از این بتوانیم به درستی سوال «معنای زندگی چیست؟» را مطرح کنیم، ابتدا باید به موضوع مهم تر و ظریف تری بپردازیم. مشخصاً این سوال که اصلاً «معنا» چیست؟
در قسمتی از پشت کتاب می خوانیم:
زندگی محموه از فقدان هاست؛ این تقریباً تنها چیز حتمی در زندگی ماست. لحظه به لحظه و سال به سال خود سابق مان را پشت سر می گذاریم، خودی که دیگر نمی توانیم آن را برگدانیم. ما دوستان ، اعضای خانواده ،ارتباطات ، شغل ها و گروهایی را از دست می دهیم … دیدگاه ها ، تجربه ها ، اعتقادها و اشتیاق هایی را از دست می دهیم و در نهایت روزی هستی خود را.
اگر به لحاظت سخت زندگی تان فکر کنید ، متوجه می شوید برای خلاصی از آن لحظات سخت باید با رنج فقدان کنار می آمدید. باید روابط و پیگیری ها را از دست می دادید ، باید معنایی را از دست می دادید تا قادر می شدید به معنایی والاتر و سالم تر دست یابید. با این نگاه تمام رشدها به گونه ای فقدان نیاز دارند و تمام فقدان ها موجب رشد می شوند. این دو باید با یکدیگر اتفاق بیفتد.
افراد به رشد با دیدگاهی شادی بخش و خوش بینانه نگاه می کنند ، اما این طور نیست ، تغییرات واقعی ترکیبی از احساسات به همراه دارند: ناراحتی در مورد چیزی که پشت سر گذاشته اید و خوشحالی در مورد چیزی که به دست آورده اید، ناراحتی ای سطحی همراه با خوشحالی ای ساده.
هنوز بررسیای ثبت نشده است.